سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و آن حضرت را از فرموده رسول ( ص ) پرسیدند « پیرى را با خضاب بپوشانید و خود را همانند یهود مگردانید » گفت : ] او که درود خدا بر وى باد چنین فرمود : و شمار مرد دین اندک بود . اما اکنون که میدان اسلام فراخ گردیده و دعوت آن به همه جا رسیده ، هر کس آن کند که خواهد . [نهج البلاغه]

کرامات حضرت محمد

 
 
استقامت پیامبر(چهارشنبه 85 بهمن 25 ساعت 11:52 عصر )
استقامت پیامبر


رسیدن به آرمان بزرگ الهی رایگان و بدون تحمل سختی ها ممکن نخواهد بود. همواره مقابل جبهه نیروی حق, نیروهای شیطانی و باطل صف آرایی می نمایند و در مقابل آرمانهای الهی مانع می سازند. (و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی االا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته) « هیچ پیامبری را نفرستتادیم جز اینکه شیطان در مقابل آرزوهای او مانع ایجاد نمود.» آرزوی پیامبر تحقق آرمان الهی و هدایت مردم است. شیطان در برابر این آرمان مخالفت می کند. و موجب انحراف انسانها از مسیر حق می شود. این روش همیشگی شیطان جن و انس بوده و هست. برای مقابله با این توطئه ها مقاومت و روحیه باصلابت لازم است. برای مقابله با تهاجم فرهنگی, تبلیغی و نظامی دشمن پایداری می باید نمود. در برابر هر توطئه به فراخور خودش مقابله نمود. از مشکلات و سختی ها نهراسید. تا ترفندهای دشمن را افشا نموده و فرجام توطئه ها علیع آنان بیانجامد. تبلور دین با پایداری نیروهای حق امکان پذیر است.
برخورد صبورانه پیامبر
رسول الله با رهنمودهای خدای سبحان آن مقدار در راه آرمان الهی خویش استقامت کرد که وقتی از او سؤال شد چگونه این مقدار زود پیر شدی, سوره هود به خاطر این آیه که دستور مقاومت می دهد, و سوره واقعه مرا پیر کرد: ( قیل یا رسول الله اسرع الیک الشیب قاال شیبتنی هود و االواقعه) سیره رسول الله و مقاومت حضرت درس پایداری در راه حق را به همگان می آموزد. رسول الله در تحمل آزار دشمن, سختی های نظام نوپا, کمبودهای جبهه و جهاد, تحمل شکنجه و آزار و کشته شدن یاران, و آوارگی از وطن, و سایر ترفندهای دشمن آنچنان مقاومت نمود که پایداری را از پای درآورد! و این همان تحقق صبر جمیل است که قرآن به آن رهنمود است.( فاصبر صبراٌ جمیلا) «شکیبایی زیبا پیشه کنید»
پیامبر عزیز اسلام از طرف خدا مأمور به صبر بود.
« واصبر حتی یحکم الله» ( صبر کن تا فرمان خدا برسد) و « واصبر فان الله یضییع اجر المحسنین» (صبر کن گه پاداش نیکوکاران ضایع نمی شود) ن و لربک واصبر» ( صبر کن زیرا خداوند در سایه این صبر تو رت رشد می دهد.)
صبر کن که بی حوصلگی تو را در تنگنا قرار می دهد. یونس صبر نکرد گرفتار ماهی شد, « فاصبر لحکم ربک و لاتکن کصاحب الحوت» صبر کن زیرا که وعده های ما به صابران حق و قطعی است.
از اینکه چهار مرتبه فرمان صبر در برابرگفتار مخالفان امده است: «فاصبر علی مایقولون» معلوم می شود بهانه گیریها, نیش ها و تبلیغات و شبهه افکنی ها و توقعات نابجا و آزارهای زبانی بیش از هر چیز دیگر پیامبر را رنج می داد.
در مقابل آن همه فشارها و تبلیغات, تهمت ها, توقعات و انحرافات چه عواملی پیامبر را صابر و پایدار نمود؟
با نگاهی به قرآن درمی یاببیم, خداوند از راههای متعددی پیامبرش را در برابر آن همه جریانات صابر قرار داد.
خداوند وعده داد که دینش برهمه ادیان غالب شود اگر چه مشرکین نخواهند.
وعده داد که کتابش تحریف نشود و در برابر همه توطئه ها, آن را حافظیم؛
وعده داد در مقابل کسانی که می خواهند با دهان نور خدا را خاموش کنند, خداوند نور خودش را به اتمام رساند.
وعده داد که ما تو را از شز استهزاءکنندگان کفایت می کنیم.
وعده داد وارث زمین بندگان صالح خواهند بود. و حکومت آینده چهان برای افراد باایمانی است که اهل عمل صالح هستند.
وعده داد که لشکر خدا غالب و پیامبرانش منصورند.

منابع و مآخذ

1. الگوی زندگی رسول الله, حبیب الله احمدی, انتشارات فاطیما,ص 179 و 181
2. سیره پیامبر اکرم با نگاهی قرآن کریم ،محسن قرائتی ،چاپ سوم ،مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تابستان 85 ص122-124




 
آزادی وآزادگی(چهارشنبه 85 بهمن 25 ساعت 11:52 عصر )
آزادی وآزادگی
بزرگترین درسی که امام حسین ((ع)) در عاشورا و حادثه کربلا به انسان وتاریخ می آموزد ، آزادی و آزادگی است آزادی یعنی بنده کسی نبودن وزیر بار ظلم وستم نرفتن و دست از حق خواهی وحقگویی بر نداشتن و آزادگی یعنی آزادی را پاس داشتن وحق گفتن و حق شنیدن و جانب عدل وانصاف را گرفتن .
حسین ((ع))و اهل بیت گرامیش ویاران با وفایش ، جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهادند وتقدیم دوست کردند تا بشر بداند آزادی وآزادگی بسیار گران بهاست .
بهمن یاآور حماسه ای است که مردم دلیر وآگاه ما به پیروی از مولایشان حسین ((ع)) آفریدند . آنها صف به صف سینه سپر کردند و در مقابل حکومت طاغوت ایستادند تا شب ستم برود و صبح عدالت بیاید .باید قدر انقلاب را دانست .
امروز ودر آستانه بیست وهشتمین سالگرد انقلاب اسلامی باید شعارها را به عمل تبدیل کرد .این کوچکترین کاری است که می توان برای مردم ، این صاحبان اصلی انقلاب انجام داد .


 
آزادی وآزادگی(چهارشنبه 85 بهمن 25 ساعت 11:52 عصر )
آزادی وآزادگی
بزرگترین درسی که امام حسین ((ع)) در عاشورا و حادثه کربلا به انسان وتاریخ می آموزد ، آزادی و آزادگی است آزادی یعنی بنده کسی نبودن وزیر بار ظلم وستم نرفتن و دست از حق خواهی وحقگویی بر نداشتن و آزادگی یعنی آزادی را پاس داشتن وحق گفتن و حق شنیدن و جانب عدل وانصاف را گرفتن .
حسین ((ع))و اهل بیت گرامیش ویاران با وفایش ، جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهادند وتقدیم دوست کردند تا بشر بداند آزادی وآزادگی بسیار گران بهاست .
بهمن یاآور حماسه ای است که مردم دلیر وآگاه ما به پیروی از مولایشان حسین ((ع)) آفریدند . آنها صف به صف سینه سپر کردند و در مقابل حکومت طاغوت ایستادند تا شب ستم برود و صبح عدالت بیاید .باید قدر انقلاب را دانست .
امروز ودر آستانه بیست وهشتمین سالگرد انقلاب اسلامی باید شعارها را به عمل تبدیل کرد .این کوچکترین کاری است که می توان برای مردم ، این صاحبان اصلی انقلاب انجام داد .


 
معجزات پیامبر (ص)(چهارشنبه 85 بهمن 25 ساعت 11:52 عصر )
نمونه‌هایی از معجزات پیامبر اعظم (ص)

1- آب دهان داروی چشم‌درد
قلعه خیبر یکی از پایگاههای مهم یهود در شبه‌جزیره عربستان بود. بر سر کوهی ساخته شده بود و گرداگردش خندقی کشیده شده بود و پلای متحرک بر آن خندق قرار داشت که هنگام احتیاج گزارده می‌شد و هنگام خطر دشمن برداشته می‌شد.
پیغمبر با یاران به سوی خیبر راه افتاد تا قلعه خیبر را گشوده و پایگاه اسرائیلی را از میان بردارد.
قلعه‌گشایی در آن زمان بسیار دشوار بلکه گاهی غیرممکن بود.
سپاه یهود که در آغاز جنگ چون برای خود قدرتی قائل بودند به تحصن نپرداختند، از قلعه بیرون می‌شدندو می‌جنگیدند. مرحب پهلوان و سردار نامی یهود قهرمان‌وار در جنگ می‌شد ولی برای هیچ یک از دو طرف پیروزی قطعی در کار نبود.
روزی رسول خدا(ص) ابوبکر را فرمانده جنگ قرار داد و ابوبکر از مرحب شکست خورد و گناه را به گردن سپاهیانش انداخت و گفت:‌« اینان ترسیدند».
سپاهیان گفتند:‌«یا رسول ا.. خودش ترسید و گریخت».
روز دگر حضرتش عمر را فرمانده میدان جنگ قرار داد، او هم برفت و مانند ابوبکر از میدان بازگشت.
شامگاه آن روز پیغمبر چنین فرمود:
« فردا فرماندهی جنگ را به کسی خواهم داد که دارای چنین صفاتی است:
خدا و رسول را دوست می‌دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می‌دارند.
تکاور است و بر دشمن تازان، از میدان جنگ نگریخته است.
به سوی دشمن خواهد رفت و از جنگ باز نخواهد گشت مگر پیروز، و قلعه خیبر به دست وی فتح و گشوده خواهد شد.»
اصحاب کبار‌(بزرگ) که این سخن را شنیدند آرزومند بودند که خود فرمانده جنگ فردا باشند؛ چون پیروزی و فتح قلعه را حتمی میدانستند، و یقین داشتند که خبر دادن پیغمبر حقیقت دارد و خلاف آن ممکن نیست، خبری که در برابر صدها تن از صحابه گفته شده است.
صبحگاه فردا رسول خدا سربازان خود را سان دید، کسانی از میان صف سربازان سرکشی می‌کردند و خود را نشان می‌دادند، شاید به فرماندهی جنگ تعیین شوند و آن افتخار بزرگ نصیبشان گردد، پس از گذشت اندک زمانی حضرتش در برابر سربازان ایستاده و پرسید:
« علی کجاست؟»
گفتند:« دچار درد چشمی است و در خیمه‌اش افتاده و توان حرکت ندارد.»
فرمود:« بروید هر طور که هست او را بیاورید.»
رفتند و زیر بازوان علی را گرفتند کشان کشان و افتتان و خیزان او را آوردند.
رسول خدا(ص) آب دهان مبارک خود را بر دیدگان علی (ع) کشید و علی (ع) شفا یافت و در حق وی چنین دعا کرد:
« بارالها! علی را از سرما و گرما نگهدار.»
علی رایت را از دست رسول خدا بازگرفت و به میدان جنگ رفت و بر مرحب پیروز شد و او را بکشت. و چنان با سرعت عمل کرد که نگذاشت در قلعه را ببندند و متحصن شوند. قلعه را گشود و به حضور رسول خدا (ص) بازگشت.
از آن پس علی را می‌دیدند که در سرمای زمستان جامه‌ای نازک پوشیده و سرما نمی‌خورد و در تابستان گاه جامه‌ای پشمین می‌پوشد و از گرما آسیبی نمی‌بیند.


2- آگاهی از درون کسان
عامر‌بن‌طفیل از سران مشرکان و بت‌پرستان عرب بود تروریستی چابک به نام «اربد» را گفت تا پیغمبر خاتم را ترور کند! عامر به اربد چنین گفت: « با هم نزد او می‌رویم. من با او سخن می‌گویم و مشغولش می‌سازم، تو از غفلت او استفاده کن و کار خود را انجام بده.»
هر دو شرفیاب شدند و عامر با‌آن حضرت به گفت‌و‌گو نشست و «اربد» را می‌نگریست، ولی دید که اربد کاری انجام نمی‌دهد و شرفیابی که طول کشید برخاست و اربد را برداشت و از حضور آن حضرت بیرون شد، سپس اربد را گفت:« دیگر کسی نباید از تو بترسد، بیخود همگان از ترور تو می‌ترسیدند، چرا کارت را انجام ندادی؟»
اربد گفت: زود قضاوت کردی و شتتابزده حکم میکنی و از حال من آگاه نیستی. چندین بار قصد کشتن آن حضرت را کردم و هر بار که چنین قصدی می‌کردم مردانی را میإیدم که میان من و او حایل می‌شوند و به جز تو کسی را نمی‌دیدم و بایستی تو را بکشم.
دیری نگذشت و اربد برای بار دوم شرفیاب گردید، حضرت بدو گفت:
« روزی که با عامر نزد من آمدی به یاد داری و می‌دانی چه قصدی داشتی؟»
اربد عرض کرد: آری، ولی از درون من کسی به جز عامر آگاه نبود. از این دانستم که فرشته‌ای آسمانی از این راز درون به تو خبر داده است و اکنون باور کردم که تو پیغمبر خدایی، و ایمان آورد و چنین گفت: « اشهد ان لااله الاالله وحده‌لا‌شریک‌‌ له و اشهد انک رسول الله.»
از آن پس اربد کسی را ترور نکرد و برای قصد شومش دستگیر نشد.

3- ابلاغ اسلام.
رسول خدا به جابر فرمود: تو عمری دراز خواهی کرد و یکی از نوادگان مرا خواهی دید که همنام من است؛ سیمایش سیمای من؛ شکافنده دانش و علوم است، کنیه‌اش ابو‌جعفر است، وقتی که زیارتش کردی سلام مرا به وی ابلاغ می‌کنی.
جابر عمری دراز کرد تا وقتی که به خدمت امام محمد باقر(ع) رسید و سلام رسول خدا را به آن حضرت ابلاغ کرد.
حضرت باقر فرزند حضرت سجاد است و آن حضرت پسر امام حسین و امام حسین پسر فاطمه دختپیغمبر خاتم و امام باقر نوه نوه پیمابر رحمت است.
نکته اعجاز، یقینی بودن عمر دراز جابر و یقینی بودن آمدن پشت چهارم و یقینی بودن زیارت جابر آن حضرت را و توانایی او بر ابلاغ سلام و قطعی آینده مانند کنون.
3- احیای اموات.
مردی از انصار بزغاله‌ای داشت، سر برید و به همسرش گفت: « بخشی از آن را پخته و بخش دیگر را بریان کن، شاید پیغمبر ما را سرفراز گرداند و امشب افطار را مهمان ما باشد.»
سپس بسوی مسجد راهی شد تا از آن حضرت برای افطار دعوت کند.
مرد انصاری دو پسر خردسال داشت و آن دو سر بریدن بزغاله را به دست پدر دیدند.
یکی به دیگری گفت: « بیا من هم سر تو را ببرم، او هم تسلیم شد.» برادر کاردی برداشت و گلوی او را چاک داده و بکشت! مادر که چنین دید فریادی جگر خراش از دل برآورد. ولی فریاد سودی نداشت. پسر دیگر از ترس بگریخت و به بالای خانه رفت و بر اثر پریشانی و شتابزدگی از بالا به زیر افتاد وبمرد!
بانوی نیکوکار نعش هر دو پسر را پنهان کرد وآماده پذیرایی مهمان معظم خود گردید و به پخت و پز پرداخت وافطار را آماده ساخت. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «یا رسول الله! به مرد انصاری بگو پسرهایش را بیاورد»
حضرت امر به حضور آن دو پسر فرمود. مرد انصاری به سراغ همسر رفت و امر پیامبر را ابلاغ کرد.
زن گفت: «بجه ها نیستند»
مرد بازگشت و عرض کرد: «بچه ها نبودند»
پیامبر فرمود: «باید آن ها را بیاوری»
مرد انصاری دگر باره به سراغ رن رفت و فرموده پیامبر را ابلاغ کرد.
زن داستان پسران را برای شوهر بگفت. مرد انصاری پیکر آغشته به خون کودکان را به حضور پیامبر رحمت(ص) آورد.
حضرت دعا فرمود و هر دو کودک به اذن خداوند زنده شدند.


 
(چهارشنبه 85 بهمن 25 ساعت 11:52 عصر )
بر محمد و آل محمد صلوات

   1   2      >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 2  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 4448  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «